رادينرادين، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

رد پای کودکی رادین

اولین مسافرت هوایی رادین

رادین مامان اولین سفر هوایی شو در ۵ ماهگی شروع کرد .بعد کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم که یه سر بریم کیش تا خاله شیرین رو از نزدیک ببینیم اخه خاله شیرین اینا امسال برای زندگی رفتن کیش ولی چون تو خیلی کوچولو بودی مامانی میترسید تنهایی مسافرت کنه اخه بابایی کار داشت و نمی تونست با ما بیاد ولی وجود تو یه دلگرمی بود برام . توی هواپیما قبل پرواز کلی جیغ و فریاد زدی اخه شیر میخواستی و مامانی نمی خواست به تو شیر بده می خواستم موقع بلند شدن هواپیما شیرت بدم تا گوش درد نگیری ولی تو وروجک هواپیما رو گذاشتی رو سرت ومامانی کلی خجالت کشید ولی همین که شیرتو خوردی مثل فرشته ها تا کیش خوابیدی اونجا هم خاله شیرین با غزل اومدن دنبالمون.ت...
13 اسفند 1389

خلوت شبانه

بگو بازم هوامو داریو                   مثل همه منو تنها نمیزاری بگو هستی تا نترسونتم ظلمت این شب تکراریو بگو هستیو روی ماه تو امشب    پشت ابرها پنهون نمیشه اسمون بخت تیره من       ابری نمیمونه همیشه من که پشتم به خودت گرمه و باز هرچی این راهو میام نمیرسم   نکنه دستمو ول کردی برم که به هرچی که میخوام نمیرسم شایدم من اشتباهی اومدم که در بسته رو وا نمی کنی من به این سادگی دل نمی کنم ازتو که منو رها نمی کنی بگو بازم هوامو داریو    &n...
21 بهمن 1389

انفولانزا

رادینی امروز بعد یک هفته خیلی خیلی بد اومدم وبلاگتو بنویسم تو این هفته هر ۳تا مون مریض شدیم  این سرماخوردگی حسابی کلافمون کرده ولی  شکر خدا کم کم داریم بهتر میشیم .قند عسلم حسابی لاغر شدی اخه هیچ چیزی نمی خوری خیلی بهانه گیر شدی مامانی و بابایی هم توان اینو ندارن که خیلی باهات سرو کله بزنن .ان شاالله هر چی زودتر خوب شی تاسه تایی بریم کرمان پیش بابا بزرگی و مامان بزرگی. این سفر برامون خیلی لازمه .مامانی هم خیلی دلش تنگ شده برای همه 
13 بهمن 1389