ای مامان تنبل یاد وبلاگ منم افتادی؟؟؟؟

مامان خیلی تنبل شده ببین از فروردین تا به حال نیومدم خاطرات تو بنویسم ببخش نفسم جبران میکنم

تو این مدت حسابی اقا شدی دیگه اذیتم نمیکنی همون طور که حدس میزدم بلاخره نوبت دوران خوش ما

هم سر رسید و کلی حال کردیم تولد گرفتیم شما مهد رفتی البته حدود یک  هفته بیتابی کردی فکر نکن

فقط به خودت بد گذشت عشقم منم کلی سختم شد ولی برات لازم بود فکر کنم علت اینکه این دفعه کرمان

اذیت نکردی از اثرات مهد رفتنت بود اخه اصلا به مامان کار نداشتی با همه دوست شده بودی و غریبی 

هم نمیکردی خلاصه اولین سفر بود که حسابی به مامان خوش گذشت و 4 کیلو اضافه وزن سوغات سفر

کرمان برا مامان شد

یه اتفاق خوب دیگه قبولی مامانی تو دانشگاه بود که خیلی خیلی  خوشحال شدم  بیشتر به خاطر تو

نمیخواستم وقتی مدرسه میری از اینکه مامانی دیپلمه است خجالت بکشی امیدوارم تو این مدت

اذیتت نشی و با مامانی همکاری کنی که این 4 سال رو راحت پشت سر بگذرونیم ان شاالله

خیلی خیلی خوشحالم رادینم به خاطر وجود تو و بابایی کنارم

همین جا از بابا محمد ممنونم که همیشه پشتم بوده و باعث دلگرمیم تو بدترین شرایط کنارم بوده

اگه بابایی نبود من خیلی وقت پیش از پا افتاده بودم امیدوارم همیشه سالم باشه وسایه اش رو سر ما

تو  هم مثل بابایی همینجور محکم و مهربون شی و تکیه گاه خوبی برا خانواده ات باشی

به امید اون روز

عاشقتم نفسم 25 تا دوستت دارم یکی یکدونه من و بابا